امروز صبح که با نوازش دستان پرنور خورشید زیبا و صدای گنجشکان سرحال روی درخت متوجهی تمام شدن تاریکی شب شدم، به یاد آوردم که باید به سرکشی سیارهی کوچک وجودم بروم.
دلنگران شدم که نکند در تاریکی شبهای خواب آلودهام، تخم بد گیاه بدی در خاک سیاره ام ریشه دوانده باشد.
بلند شدم و دفتر صفحات صبحگاهی را باز کردم و خطوط نانوشتهاش را در جستجوی جوانهای از گیاه زشتی که بیاجازه وارد حریم پاک دلم شده باشد، قدم زدم.
هنوز هوا گرم نشده است و دوباره زیر پتو دراز کشیدن عجیب دلچسب است. سرمای وجودم دعوت به خوابی دوباره دارد به امید اینکه در مهلتی که پیدا میکند بدها را به لایهی پایینتری از خاک سیارهام هدایت کند تا مرا برای پیدا کردنشان بیشتر به زحمت اندازد. شاید هم دلش میخواهد که هرگز پیدایشان نکنم. اما من خام این دعوت شیرین به خوابی دوباره نمیشوم. مصمم استم که بدها را از خوب ها جدا کنم و در زمین وجودم فقط به گیاه خوب اجازهی رویش دهم.
تمام سطح سیارهی کوچکم را تندتند با خودکار آبی خوشرنگم شخم می زنم. فکر نمیکنم بتوانم چیز زیادی برای ریشهکنکردن پیداکنم. چون هر روز به سیارهی کوچک وجودم رسیدگی میکنم. اما کار از محکم کاری عیب نمیکند. شاید چیزی از دستم دررفتهباشد و تخم گیاه بدی در سرزمین دلم درکمین فرصت مناسب برای ریشهدواندن باشد.
شخمزدنهای زیادی وجود دارد، نوشتن هم نوعی شخمزدن است و من نوشتن را برای پایش وجودم انتخاب کردهام.
راه دلنشینی است؛ هم فال است هم تماشا. با نوشتن میتوانم خلق کنم چیزی را که فقط و فقط متعلق به خود من است، نه هیچ فردی دیگر.
بدون وقفه در حال نوشتن بودم که متوجه شدم چیزی روی دلم سنگینی میکند، چیزی شبیه خشم، چیزی از جنس کینه، چیزی از جنس انتقام.
وااای بر من! این همه تخم گیاه بد در دلم وجود دارد و من تازه متوجه شدم؟
باور کردنی نیست!
باید زمین را بکنم تا به عمیقترین قسمت ریشهاش برسم و یکبار برای همیشه نابودش کنم.
هر مشت خاکی که بر میدارم مثل فکرکردن است دربارهی علت حضور این ریشه های ناباب.
اگر علت به وجود آمدنشان را پیدا کنم دیگر اجازه ورود به آنها نمیدهم.
درحال جستجو بودم که بهیکباره یادم آمد چند وقتی است که در برابر اشتباهات دیگران از خود میگذرم و سکوت میکنم. یعنی به جای مطرحکردن موضوع و حل آن، با سکوت درحال پاککردن صورت مسئلهام.
سادهترین و پیشپاافتادهترین راه برای مقابله با یک موضوع این است که آن را نادیده بگیری و من دقیقا همین کار را کردهام. همینطور که مینوشتم تصمیمگرفتم این رفتار غلط را تغییر بدهم و مشکل را به جای نادیده گرفتن، بهصورت موثر حل کنم.
ریشهها را پیدا کردهام. فکرکنم میتوانم نابودشان کنم و اجازه رشد بیشتر به این گیاهان بد ندهم. اما فردا صبح باز هم قدمی در سیاره ی کوچک وجودم میزنم تا مطمئنشوم دیگر کوچکترین اثری از بدیها در سرزمین پاک دلم نمانده است.
#سولماز_رئوف
۱۵ اردیبهشت ۹۷
با نگاهی به کتاب شازده کوچولو قسمت بائوبابها
خیلی خوشحالم از اینکه بجای سکوت در برابر مشکل، به ریشه یابی آن پرداخته اید.
اطمینان دارم که با از بین بردن ریشه، می توانید برای همیشه به این مسئله خاتمه دهید.
موفق و استوار باشید
ممنون از لطفتون